در حاشیه اعدام توکی ویلیامز

سه شنبه ۱۳ دسامبر ۲۰۰۵ توکی ویلیامز در ایالت کالیفرنیا اعدام شد. توکی ویلیامز بنیانگذار  گنگ مخوف کرپ، متهم به ۴ قتل، مولف کتب متعدد در زمینه آموزش و پرورش کودکان، و ۵ بار کاندیدای جایزه صلح نوبل بود. بسیاری از جوانانی که محرومیت و تبعیض بطور طبیعی مسیر زندگی کوتاه شان را عضویت در گنگ و باندهای قاچاق مواد مخدر قرار میدهد، با مطالعه کتابهای او سرنوشت دیگری پیدا کردند. کار و زندگی کردند. بعضا تحصیلات خود را ادامه دادند، و کلا سرنوشت دیگری را برای خود رقم زدند. نامه های او به اعضای جوان گنگها تکان دهنده است. تاٽیر او در زندگی جوانانی که جز گنگ های خیابانی ”خانواده“ دیگری برای خود نمی شناختند، انکار ناپذیر است. آرنولد شوارزنگر، فرماندار کالیفرنیا، با رد تقاضای فرجام، توکی ویلیامز را روانه اطاق اعدام کرد. اعدام ویلیامز بسیاری را شوک و افسرده کرد.

در مراسم اعدامش بسیاری از فعالین سرشناس جنبش لغو مجازات اعدام حضور داشتند. بسیاری متعتقدند که توکی ویلیامز بیگناه بود و ایالت کالیفرنیا انسان بیگناهی را به قتل رساند. توکی همواره مدعی بود که بیگناه است.


گناهکار یا بیگناه بنظرم مساله اساسا این نیست. بحٽ بر سر گناهکار بودن یا نبودن ویلیامز نیست. بحٽ بر اعدام یک انسان است. کالیفرنیا یک انسان را در کمال آرامش به قتل رساند. این درخود شنیع و ضد انسانی است. اعدام به قول منصور حکمت قتل عمد دولتی است. جنایت سازمان یافته  است. جنایتی شنیع تر از قتل و جنایت گنگها و مافیا در جامعه است. اعدام خود مشوق قتل و جنایت بیشتر در جامعه است. تمامی بررسی های آماری نشان میدهد که کشورها و یا ایالاتی که دارای مجازات اعدام هستند، دارای قتل و جنایت بیشتری هم هستند. حکم اعدام فورا و بدون هیچ قید و شرطی باید لغو شود.

اعدام قتل عمد است.  غیر عمد نیست. تصادفی نیست. ناشی از هیجانات و التهابات روحی و روانی آنی نیست. تحت ٽاٽیر عوامل  اقتصادی و ناشی از محرومیت و تبعیض نیست. هیچ دولتی را بخاطر ارتکاب به قتل عمد ابتدائا سلامت روانیش را بررسی نمیکنند. اعدام نقشه از پیش طراحی شده آدمکشی توسط دولت است. برای کم کردن قتل و جنایت در جامعه، باید ابتدائا مجازات  اعدام و بساط اعدام را برچید .

جامعه ای که انسانی را، هر انسانی را، اعدام میکند، جامعه انسانی نیست. برای نابودی قتل و جنایت باید زمینه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خشونت و جنایت را از بین برد.

اما جامعه طبقاتی بورژوایی کنونی از بنیاد بر خشونت سازمان یافته است. خشونت علیه انسان، علیه امید و آرزوهای انسانی، خشونت علیه ذهن و عاطفه انسانها. این جامعه میتواند مفتخر باشد که تجاوز به حقوق و آرزوهای انسانی را به امری عادی در زندگی انسانها تبدیل کرده و تولید انبوه  آن را سازمان داده است. برای خلاصی ریشه ای از جرم و جنایت، تبعیض و بی حقوقی و ستم و نابرابری باید این نظام طبقاتی را زیر و رو کرد. آیا زمان آن فرا نرسیده است که این  نظام را با تمام جنایتی که هر روزه مرتکب میشود به زیر کشید؟ انجام این کار امر انقلاب سوسیالیستی است.

علی جوادی  
۲۵ دسامبر ۲۰۰۵