آذر ماجدی حقیقت را گفته است، شما تاریخ را وارونه میکنید!
پاسخی به یک هجو نامه

سیروان قادری
نوامبر 2010

 

آذر ماجدی در مقاله ای تحت عنوان " کومه له و تلاقی گرايشهای سياسی و اجتماعی، يک خصلت پايه ای و هميشگی"، با تحلیلی مارکسیستی، ضمن بررسی پاسیفیسم کنونی و بحران و انشعابات ده سال گذشته "کومله"، زمینه های مادی وتاریخی بروز برخورد اخیر این جریان با جمع "منتقدین کمونیست را مورد بررسی قرار داده است. در چند روز گذشته، آذر ماجدی، از طرق گوناگون، مورد کثیف ترین اتهامات قرار گرفته است.

مدافعین کومله، که واقعیات تاریخی جنبش چپ ایران را قربانی تقدسات خرد و حقیر کیش تشکیلات و ناسیونالیسم چپ حاکم بر کومه له میکنند، آذر ماجدی را با شنیع ترین لحن، به تحریف اتفاقات درون کومله متهم کرده اند. در نوشته هایشان، تاریخ اخیر را که در اذهان بسیاری هنوز زنده است، وارونه جلوه داده اند. با دروغ پردازی در مورد گذشته، آذر ماجدی را به "دروغگویی" متهم کرده اند و لومپن وار در مقابل این نقد متین و سیاسی به فحاشی پرداخته اند. گویی کمی خراششان دهی خالکوبی هایشان پیدا میشود و این "ظاهر مودب" تبدیل به یک باطن کاملا فحاش و غیر سیاسی و لومپن میشود. این ادبیات را باید عمیقا نقد کرد. سرچشمه این ادبیات را باید در فروپاشی دیوار برلین و تعرض زرادخانه امپریالیسم به چپ و کمونیسم جستجو کرد.

نوشته تحلیلی آذر ماجدی به فاکتهای بسیار متعددی اشاره دارد که نه تنها واقعی است، بلکه ادامه منطقی و کرونولوژیک مباحث پایه ای منصور حکمت در خصوص زمینه های "بحران و انشعاب در کومله" و در مقیاسی عمومی تر، تمایز اجتماعی جنبش کمونیسم کارگری از جنبشها و سنتهای غیر کمونیستی متعلق به طبقات دیگر اجتماعی است. در مقابل این تحلیلها، مدافعین کومله نوشته اند که "نمیخواهند به محتوای نوشته ایشان بپردازند" و تصمیم دارند تا به صورتی نازل و سطحی در مورد " اتهامات ناروای آذر ماجدی" تکذیب نامه کوتاهی منتشر کنند. این روش در واقعیت امر یعنی: "ما جواب یک نقد سیاسی- تحلیلی را با حملات شخصی زشت و ترور شخصیت پاسخ می دهیم. این یعنی روشی که  ما خوب بلدیم و همیشه بکار برده ایم." اینها "سرسختی" در قبال قبول واقعیت را سالهاست که به یک سنت تبدیل کرده اند.

مباحث پایه ای و تئوریک "بحران و انشعاب در کومله" و "کومه له و تلاقی گرايشهای سياسی و اجتماعی، يک خصلت پايه ای و هميشگی" تحلیلی است از موقعیت کنونی کومله و سیر تکامل آن که در سطحی وسیع تر به کل جریانات سیاسی "چپ سنتی" قابل تعمیم است. شکستن سکوت و فاصله گرفتن از سنتهای مورد نقد این مباحث، میوه ممنوعه ای است که "قلب ناسیونالیسم کرد" و "گرایش پاسیو مرکز درون کومله" که پس از انشعاب سازمان زحمتکشان، خط غالب بر"کومله" شد را به درد می آورد. ظاهرا برای رهبری حزب کمونیست ایران، تقابل با این گرایش منتقد فکری و یا به عبارتی روشنتر، تقابل با کمونیسم کارگری و منصور حکمت، مجوز تعرض به اصول مارکسیسم و ماتریالیسم تاریخی را هم داده است تا به سادگی و بدون هیچ پاسخ و استدلالی، این مباحث را "تحليلهای صد من يک غاز"، " کهنه و نامربوط و تکراری"، "بيگانگی با کمونيسم اجتماعی در ايران و کردستان"  و غیره بنامند.
قبل از پاسخ به "تکذیب نامه" سطحی و سراپا کذب این دوستان، مایل هستم تا واقعیات "کهنه و نامربوط و تکراری" ای که اتفاقا تنها تحلیل محکم و غیر قابل انکار مادی و عینی پاسیفیسم و بحران دیروز و امروز "کومله" است را بار دیگر در مقابلشان قرار دهم.

کومله یک جنبش اجتماعی در کردستان بود که تحت شرایط سیاسی- اجتماعی ویژه ای در کردستان پا به عرصه مبارزه گذاشت. سنت "چپ مذهبی"، "چپ ناسیونالیسم کرد" و "گرایش مائویستی چپ انقلابی" در پیدایش و اجتماعی شدن آن تاثیر داشتند. این جریان انعکاس "تمایلات عمومی چپ آن دوره" در کردستان بود و در عین حال پاسخی به مطالبات مادی ای که تا آن زمان، ناسیونالیسم کرد قادر به پاسخگوئی آن نبود. کومله که خود محصول مادی انقلاب 1357 در ایران است، منشا تحولات اثرگذاری در فرهنگ اجتماعی، آگاهی عمومی، سنت و اشکال جدال طبقاتی و شکل گیری جامعه روشنفکری و قطب بندی های جدی چپ و راست در کردستان آن مقطع گشت.

قدرت گیری جمهوری اسلامی و یورش به انقلاب و دستاوردهای انقلاب، آغاز جنگ با عراق، سرکوب ترکمن صحرا و کردستان و نهایتا به شکست کامل کشاندن خواست ها و دستاوردهای انقلاب ،1357 سرکوب خونین مخالفان سیاسی و کمونیست، مختصات جدیدی به اشکال جدال طبقاتی در ایران داد که کل موقعیت چپ و گرایشات موجود درجنبش کمونیستی ایران را دگرگون کرد و منجر به انشعابات و دامن زدن به مباحث پایه ای و حیاتی و قطب بندیهای گرایشات مختلف در این جنبش شد. مباحث حول "تشکیل حزب کمونیست ایران"  مهمترین محصول مستقیم این اوضاع بود.

در کردستان نیز در جریان پیوستن کومله به جنبش مارکسیسم انقلابی و در دوران تشکیل حزب کمونیست ایران در سال 1362، اولین تلاقی سرنوشت ساز گرایشات مختلف در "جنبش چپ موجود" درکردستان و به طبع آن، در کومله، شکل گرفت. در همان مقطع، گرایشات ناسیونال – مذهبی درون کومله تحت نفوذ فکری شیخ عزالدین حسینی و جنبش ناسیونالیستی کردستان عراق٬ اتحادیه میهنی، سرسختانه در مقابل شرکت کومله در تشکیل حزب کمونیست ایران مقاومت میکردند، به گونه ای که پس از پیوستن کومله به جنبش مارکسیسم انقلابی و حضور این جریان در تشکیل حزب کمونیست ایران، تعدادی از حزب جدا شده  و به احزاب ناسیونالیست و یا چپ مذهبی در کردستان پیوستند.

پس مانده های گرایشات "چپ مذهبی" و "چپ ناسیونالیسم کرد" در این جریان نیز، در مقابل پیوستن "کومله" به حزب کمونیست ایران به مثابه یک اتفاق ناگزیر عینی - اجتماعی سکوت کردند. این گرایشات، دائما و در اشکال مختلف، و به موازات وقوع تحولات عظیم اجتماعی در منطقه، ایران و کردستان، با همان سنت و شمایل، خود را در حزب نمایان میکردند. محبوبیت شیخ عزالدین حسینی و گرایش چپ مذهبی در حزب، وجود رگ و ریشه های "جنبش ناسیونالیستی کرد" در بسیاری از مباحث و جدلها، مقاومت در مقابل گرایش غالب کمونیسم کارگری بر حزب، انشعابات از موضع کاملا راست، ناسیونالیستی و ارتجاعی در حزب، وقایع دیگر چند سال گذشته و اتفاقات اخیر نمونه های روشن، اجتناب ناپذیر و بارز این واقعیت است و تنها از روزنه این تحلیل و واقعیت اجتماعی، قابل تعریف و درک است.

با این توضیح کوتاه به "تکذیب نامه" سراپا کذب و کتمان مدافعین کومله میپردازم:
نوشته اند که آذر ماجدی دروغ میگوید و به سادگی آب خوردن، برخورد غیر انسانی و به شدت غیر مسئولانه "کومله" با "منتقدین کمونیست" را شخصی میکنند ، میگویند که: "یکی از آنها کتک کاری کرده و اخراج شده، يکی هم اصلا مقيم آلمان است و نفر بعديشان هم وقتی نامش پای اعلاميه جمع دو نفره شان ديده شد که قبلا به قصد سفر به خارج کشور، باتشکيلات کومله در کردستان بسيار دوستانه و با روبوسی، تصفيه حساب کرده بود و در نيمه راه سفر به يونان بود." این تمام آن سنتی است که مدافعان کومله آن را  "سنت جا افتاده دريک جريان کمونيستی که صادقانه و بدون تزلزل، درگير مبارزه سرسختانه با نظام سرمايه داری و ديکتاتوری اسلامی حاکم در ايران است" نامیده اند. باید بدون تعارف به این دوستان گفت که "شوخی نفرمائید"! ، دنیای بزرگتری هم از دنیای حقیر اردوگاه هایتان موجود است. نمیتوان هم ادعای صداقت داشت و هم واقعیات را تحریف کرد و وقیحانه به افکار عمومی ریشخند زد.

نه تنها اتفاقات اخیر، بلکه اتفاقات دیگری هم بوده است که تمام این ژست "افشای حقیقت" شما را بی خاصیت می کند. با فحاشی، دروغ پردازی و ترور شخصیت نمی توان گریبان خود را خلاص کرد. اگر سرتان را از برف درآورید و نگاهی به بیرون از اردوگاه هایتان که امروزه بیشتر شبیه به کمپهای پناهندگی است، بیاندازید، متوجه میشوید که این رویداد ها در معرض اطلاع همه قرار گرفته است.
به مدافعین کومله باید گفت که آذر ماجدی، به زعم شما "دایه مهربانتر از مادر" نشده. حقیقت به بزرگی دیوار چین در مقابل همگان است. کتمانش نکنید! "کومله" و مدافعین با "فرهنگ رفیع سیاسیش" میتوانند بگویند که این "سنت ماست" و به کسی ربط ندارد یا "مسایل داخلی ماست و هرگونه که بخواهیم از هژمونی قدرت رهبری درون تشکیلات استفاده میکنیم. اما کتمان واقعیت و پرخاش و حمله به آذر ماجدی توسط کادرهای "کومله"، روشی حقیر، غیر اصولی و قطعا غیر کمونیستی است که فقط از عهده جریانات غیر جدی و "اردوگاه نشین" همچون "کومله" بر می آید.

و اما گفته اند که آذر ماجدی دروغ میگوید و فضای نفرت از کمونیسم کارگری و شخص منصور حکمت و آثارش در اردوگاه های "کومله" موجود نبوده و نیست. باید به این دوستان گفت که "بازهم شوخی فرمودید"! شاهدان تاریخ ده – پانزده سال گذشته کومله هنوز زنده اند و نمیتوان این تاریخ را تحریف کرد و یک لیوان آب هم رویش خورد. من به عنوان یک شاهد زنده این وقایع که در اوایل سال 1377  در "پل شهید خانه (سعید معینی) در آموزشگاه کومله  و بعدها و پس از انشعاب "سازمان زحمتکشان کردستان" در سال 1379  در تشکیلات مخفی داخل کشور ، شهر سنندج (زاگرس) سازمان داده شدم ، یک نمونه زنده این تاریخ هستم . اولا کومله و کل طیف "چپ پادر هوای سنتی ایران" سالهاست که چشم بر واقعیت بسته اند و نمیخواهند قبول کنند که هم در بعد عملی و هم از لحاظ نظری امکان پیشروی و برون رفت ازبحران هایشان را ندارند. فعالین سیاسی پیشرو جامعه از آنها گذر کرده اند و افق متفاتی را در پیشاروی جدال طبقاتی جامعه قرار داده اند.

قریب به اتفاق این جریانات، "ورشکستگی" امروزشان را نه در بی ربطی سیاستها، افق و استراتژی شان به عینیت جامعه، بلکه در منصور حکمت و تز و تئوریهای اجتماعیش می بینند. بنابراین ایجاد فضای نفرت علیه منصور حکمت و"شیطان سازی" از او در درون تشکیلاتهایشان، امری قابل کتمان نیست. اما وضعیت برای "کومله" و حزب کمونیست ایران، تفاوتی اساسی تر از دیگر خویشاوندانش در خانواده چپ پوپولیست و سنتی ایران دارد. به این دلیل که منصور حکمت خود از بنیان گذاران این حزب است و جدال واقعیش با گرایشات غیرکارگری جنبش چپ ایران را قبل از هر جا، از درون این حزب شروع کرد.

به هزار و یک دلیل اجتماعی و سیاسی معلوم بود که رهبری "کومله" زیر بار سنگین نقدهای تئوریک و مارکسیستی منصور حکمت به کل چپ سنتی ایران، طاقت نمی آورد و  حقانیت گفته ها و آثار او، بر کل فضای نفرت پراکنی و شیطان سازی اردوگاه های کومله و مدرسین آن در آموزشگاه هایش، غلبه میکند. دفاع مدافعین امروزی کومله از فراوانی آثار منصور حکمت در اردوگاه هایشان ، بیان واقعی این شرایط است و نه سعه صدر رهبری "کومله" و نه هیچ چیز دیگر. اگر اکنون آثار منصور حکمت در اردوگاه کومله موجود است، زیر فشار کادرهای جوان کمونیست و موقعیت ویژه جامعه است.

درثانی، گسترش غلبه نظری منصور حکمت بر فضای اردوگاه های کومله، بجز دو-سه سال گذشته، پدیده ای مخفی و کاملا "ممنوعه" بود. کدام عضو شرافتمند کومله میتواند این ادعا را بکند که از اوایل دهه هفتاد شمسی تا چند سال گذشته مباحث تئوریک و انتقادی منصور حکمت که کل بنیان چپ ایران را دگرگون کرد، در اردوگاه های کومله آزادانه مورد بحث و گفتگو قرار میگرفت؟ کدام آدم شریفی که در آن سالها عضو کومله بوده، میتواند ادعا کند که اعضای حزب را به "جرم" داشتن "برنامه یک دنیای بهتر" (از آثار منصور حکمت) در اتاقهایشان، متهم به "جاسوس کمونیسم کارگری" نمیکردند و اخراج و حتی تحت پیگرد قرار نمیدادند؟ شاهدان زنده این اتفاقات هنوز موجود هستند .

میگویند که: "همه نوشته های همه نويسندگان حزبی از منصور حکمت گرفته تا عبدالله مهتدی و ديگران، فارغ از اينکه اکنون در چه رابطه و موقعيتی با کومله و حزب کمونيست هستند، در همه کتابخانه های کومله و حزب به وفور وجود دارد." اجازه بدهید که با تمام یقینم در مورد این ادعا، نکاتی را بیان کنم: در سالهای ذکر شده، کتابخانه مرکزی "کومله" یکی از مجاری سیاستگذاری رهبری حزب بود. تنها آثاری که از منصور حکمت در این کتابخانه موجود بود، مباحث مربوط به مارکسیسم انقلابی و دوران تشکیل حزب کمونیست ایران تا مقطع قبل از تشکیل "فراکسیون کمونیسم کارگری" بود. علت وجود این آثار هم عینا به این دلیل بود که حذف آنها، تاریخ مباحث اساسی، تئوریک و تاریخی "حزب کمونیست ایران" را حذف میکرد.

"تکذیب نامه" شما در جواب به آذر ماجدی، کذب محض و سراپا دروغ است. چون، در آن سالها، داشتن یا مطالعه مباحث مربوط به "کمونیسم کارگری" مباحث پایه ای مربوط به وجود گرایشات پاسیفیستی، ارتجاعی و ناسیونالیستی درون حزب، "بحران خلیج"، "برنامه یک دنیای بهتر" و از این قبیل، نه تنها ممنوع بود بلکه با احکامی همچون خلع سلاح، تعلیق و اخراج مواجه میگشت. و در پایان به قلمزنانی که عاری از ذره ای شرافت و صداقت انسانی هستند باید گفت " دریغ از یک جو شرف"!