ستم بر زن موقوف شعار ما در 8 مارس!
گفتگو با آذر ماجدی

 

سیاوش دانشور: موقعيت جنبش آزادى زن در ايران را چگونه ارزيابى ميکنيد؟ تفاوتها در قياس با سالهاى گذشته کدامند؟

آذر ماجدى: در ایران یک جنبش وسیع دفاع از حقوق زن با ابعاد توده ای وجود دارد که نسل جوان در آن نقش مهمی بازی میکند. نطفه های این جنبش پیش از انقلاب 1357 بسته شد. در آن مقطع جنبش دفاع از حقوق زن ابعاد اجتماعی نداشت. فعالین این عرصه بخشی از زنان چپ و فعال سیاسی بودند. پس از قدرت گیری جمهوری اسلامی و فرمان حجاب خمینی، ما شاهد بروز این جنبش در ابعاد اجتماعی بودیم. این جنبش دو سالی در صحنه حضور داشت و سپس سرکوب شد. در طول دهه بعد یک جنبش مقاومت فردی در مقابل سرکوبگری جمهوری اسلامی بویژه در برابر حجاب و آپارتاید جنسی جریان داشت.
سرکوب خونینی که از خرداد 60 آغاز شد  جنبش دفاع از حقوق زن را همچون دیگر جنبش های اجتماعی اعتراضی به زیر زمین فرستاد. اعتراض علنی و اجتماعی ناگزیر از سکوت شد، اما علیرغم این شرایط، اعتراض به وضعیت زنان و به بی حقوقی و تحقیر آنها در تمام طول حیات جمهوری اسلامی یکی از واقعیات انکار ناپذیر جامعه محسوب شده است. جنبش مقاومت زنان پس از مدتی بشکل یک جنبش "ادبیاتی" سربرآورد. نشریات زنان، کتاب ها و تحقیقات راجع به وضعیت زنان، تاریخ مبارزه زنان در ایران یا در جهان، به زیر سوال بردن ارزش های مردسالارانه و قوانین ضد زن خصلت اصلی این دوره را تشکیل میدهند. این دوره در اواخر ریاست جمهوری رفسنجانی آغاز شد و تا چند سال پس از به قدرت رسیدن خاتمی ادامه یافت. آنهایی که اعلام میکنند جنبش دوم خرداد یا ریاست جمهوری خاتمی زنان را آزاد تر کرد یا امکانات بیشتری را در اختیار آنها گذاشت، تاریخ را وارونه ارائه میدهند. این فشار جنبش آزادی زن به همراه جنبش های اجتماعی دیگر بود که به قدرت گیری دوم خرداد انجامید و خاتمی را به قدرت رساند، نه برعکس. در این جنبش ها نقش نسل جوان بسیار تعیین کننده است.
در این دور جدید حیات جنبش دفاع از حقوق زن ما شاهد رادیکالیزه شدن سریع این جنبش هستیم. رهبری و سخنگویی این جنبش در دست چهره های ملی – اسلامی است، کسانی که هم بر مبنای خاستگاه اجتماعی و تعلق جنبشی شان و هم از روی امکان گرایی با اسلام کاری ندارند و اصلاح قوانین را بعنوان تنها یا مهمترین عرصه مبارزاتی شان تعیین کرده اند. اما بهمراه توهم زدایی از کل جامعه نسبت به جنبش دوم خرداد و باصطلاح اصلاح طلب، جنبش دفاع از حقوق زن نیز پروسه توهم زدایی را از سر گذارند و یک گرایش رادیکال که حاضر نیست به کم خواهی های گرایش حاکم تن دهد درون این جنبش به صورت واضحی شکل گرفت. این گرایش رادیکال، یا آنچه به نظر من جنبش آزادی زن نام مناسبی برای آن است، رفته رفته بروز علنی بیشتری در صحنه پیدا کرد. گروه خون این گرایش بنظر من با جنبش کمونیسم کارگری همخوانی دارد و تحت تاثیر فعالیت ها، برنامه و مطالبات کمونیسم کارگری است. در یک شرایط باز سیاسی ما این واقعیت را به عینه مشاهده خواهیم کرد.
در شرایط حاضر یک جنبش وسیع و توده ای دفاع از حقوق زن وجود دارد که دارای دو گرایش اصلی متفاوت است، یکی گرایش ملی – اسلامی و دیگری کمونیسم کارگری. یعنی همان جنبش های اجتماعی – سیاسی که در کل جامعه مشهود است در جنبش دفاع از حقوق زن نیز وجود دارد، با این تفاوت که جنبش راست پرو غرب بروز مشخصی ندارد و عمدتا در کنار و یا پشت گرایش ملی – اسلامی قرار دارد. در اینجا لازم می بینم که برای رفع هر نوع سوءتفاهمی توضیحی در مورد گرایش ملی – اسلامی بدهم. برخی تصور میکنند که منظور از گرایش ملی – اسلامی جریان دو خرداد است. این جریان در مقطعی در راس این جنبش قرار گرفت ولی این جنبش بمراتب از دو خرداد وسیع تر است و از نظر حزبی و گروه بندی سازمانی فوق العاده متنوع است:
"حزب توده و جبهه ملی که ستون های اصلی این اردو بودند، در طول بیست سال پس از 28 مرداد دچار اضمحلال شدند و طیف وسیعی از گروه ها را از خود بجا گذاشتند. ... جریانات ناسیونال اسلامی (نظیر نهضت آزادی و مجاهدین و دیگر پیروان شریعتی، اسلامیون اهل "مدرنیته"- در تمایز با خط پان اسلامیستی و مشروعه چی)، بخشی از این جنبش بوده اند. کل حرکت مائوئیستی در ایران با سازمانها و محافل گوناگونش به این اردو تعلق داشته است، کنفدراسیون دانشجویان دوران قدیم و لشگر جمهوریخواهان و سوسیالیست های سابق و خاتمی چی های دو آتشه ای که از آن بیرون زده اند، بخش اعظم گروه های سنت فدایی و جریانات فرعی تر مجاور آن نظیر راه کارگر همه گوشه هایی از این اردو هستند. قلمرو هنری و ادبی "متعهد" و اپوزیسیونی در ایران اساسا تحت سلطه این جنبش بوده است. کانون نویسندگان یک مرکز مهم این جنبش است."  (منصور حکمت، انترناسیونال هفتگی 13)
هم اکنون سخنگویان شناخته شده جنبش دفاع از حقوق زن عمدتا به گرایش ملی – اسلامی تعلق دارند ولی گرایش رادیکال یا جنبش آزادی زن نیز در حال شکل یابی نستبا مستقل است. گرایش اخیر بطور فزاینده ای وسعت می یابد. این پدیده را در شکل رادیکال تر اعتراضات و شعارهایی که استفاده میشود میتوان تشخیص داد. مساله اصلی اینست که بتوان این گرایش را سازمان داد و رهبران عملی و فعالین آنها را بخود جلب و جذب کرد. و به این ترتیب رهبری این جنبش را کاملا مجزا کرد. یکی از راه هایی که این فعالین میتوانند در جلوی صحنه ظاهر شوند تلفیق درست و اصولی کار مخفی و علنی است. و روشن است که به درجه ای که فضا باز تر شود و قدرت جنبش افزایش یابد این فعالین میتوانند با سهولت بیشتری در جلوی صف قرار گیرند.
بنظر من ما شاهد شکل گیری قطب بندی درون جنبش دفاع از حقوق زن هستیم. ما شاهد رادیکالیزاسیون این جنبش ایم. تمایز شعارها و اهداف و اشکال مبارزه و اعتراض مشخص تر میشود. 8 مارس میتواند نقش مهمی در توسعه این قطب بندی داشته باشد.

سیاوش دانشور: مسائل کليدى در روز زن امسال در ايران کدامند؟

آذر ماجدى: کلیدی ترین مساله برگزاری این روز است. 8 مارس روز اعتراض به زن ستیزی و مرد سالاری است. نظام حاکم در ایران یک نظام تا پوست و استخوان زن ستیز است. زن ستیزی رکن اصلی هویت و ایدئولوژی آن است. با این حساب برگزاری این روز از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. هر چه وسیع تر و با شکوه تر برگزار کردن این روز مهم ترین دستور جنبش دفاع از حقوق زن است. سازمان دادن میتینگ یا راه پیمایی بمنظور اعتراض به موقعیت زن در جامعه و با خواست پایان دادن ستم بر زن مساله اصلی و کلیدی است. مساله بعدی طرح خواست های معین است. شعار "ستم بر زن موقوف!" شعاری همه جانبه و وحدت بخش است. این شعار در عین حالی که  بر روی اصل مساله انگشت میگذراد و شعاری همه جانبه است، در عین حال میتواند گرایشات متفاوت را گرد هم آورد. "ستم بر زن موقوف" در کنار "زنده باد آزادی زن" بنظر من بینش رادیکال را نمایندگی میکند. بعلاوه نه به حجاب و نه به آپارتاید جنسی نیز دو شعار کلیدی و اساسی اند، زیرا دو رکن اصلی این نظام زن ستیز را هدف میگیرد. اکثریت مردم ایران با مساله حجاب و آپارتاید جنسی مشکل دارند و خواهان رفع آن هستند. بعلاوه این دو مساله دو جبهه مهم نبرد با جمهوری اسلامی است.

سیاوش دانشور: اولين هشت مارس بعد از انقلاب را لابد بياد داريد. دعوا برسر حجاب داغ بود. از آنروز تا حالا اين جدال از نظر شما به کجا رسيده و چه افت و خيزهائى داشته است؟

آذر ماجدی: من این روز را بخوبی بیاد دارم. در آن شرکت داشتم. آن روز تهران مملو از هیجان بود. برف میامد ولی هزاران زن در صف های فشرده در خیابان راهپیمایی میکردند و شعار میدادند که در "بهار آزادی جای زنان خالی است،" "آزادی زن، نه شرقی، نه غربی، جهانی است!" لات و اوباش حزب اللهی تظاهرات کنندگان را مسخره میکردند، گلوله های برفی، بعضا سنگی به سمت آنها پرتاب میکردند. من خودم با جمعی یک مراسم 8 مارس در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران سازمان داده بودیم. بخشی از تظاهرات کنندگان بدرون سالن ادبیات آمده بودند. سالن پر بود. در کریدور ها نیز پر از آدم بود. هیجان در سالن موج میزد. یک خاطر خوش تاریخی!
این تظاهرات به روشنی هم توهم به جمهوری اسلامی و به اصطلاح پیروزی انقلاب و هم آغاز پروسه توهم زدایی را نشان میداد. زنان که بتازگی بشکل اجتماعی پا به عرصه اجتماع گذاشته بودند، داشتند حق خود را طلب میکردند. جهانی خواندن خواست آزادی زن در آن تظاهرات بسیار مهم و خصلت نما است. برای ما که یک دهه بعد مجبور شدیم با نسبیت فرهنگی در جوامع غربی بجنگیم، این شعار جایگاه مهمی دارد. نشان میدهد که جنبش آزادی زن خصلتی ضد شرق زدگی دارد و این خصلت را امروز بیش از هر زمان نشان میدهد. 8 مارس 1357 یک لحظه مهم در تاریخ جنبش آزادی زن جهانی است و به همین عنوان نیز در تاریخ ثبت شده است. یک حرکت مهم در مقابل جنبش اسلام سیاسی و از این رو نیز جایگاه مهمی در موقعیت جنبش آزادی زن در منطقه دارد.
باید اشاره کنم که تظاهرات در اعتراض به حکم اجباری شدن حجاب توسط خمینی آغاز شد ولی این اولین حرکت وسیع زنان در دفاع از حقوق شان بود. این اعتراض چند روزی ادامه یافت. میتینگی که در زمین چمن دانشگاه روز بعد سازمان یافت، فقط به حجاب محدود نماند و لیستی از حقوق را مطرح کرد. حضور دختران دانش آموز در این تجمعات کاملا مشهود بود. روز بعد تحصنی در دادگستری سازمان داده شد. سالن دادگستری جای سوزن انداختن نداشت. زنان جمع شده بودند و حق خود را طلب میکردند. خبرنگاران بین المللی هم مشغول تهیه گزارش بودند. اولین رودررویی با جمهوری اسلامی را گزارش میکردند. این اولین رودررویی، آغاز یک جنبش و رودررویی بین المللی بود: جنبش آزادی زن در مقابل اسلام سیاسی. بالاخره بخشی از فعالین قطعنامه ای تهیه کردیم و به دولت بازرگان دادیم و بازرگان آن را پذیرفت و خمینی عقب نشست. اولین مرحله با پیروزی روبرو شد. بنظر من این چند روز جایگاه بسیار مهمی در جنبش آزادی زن نه تنها در ایران، بلکه در منطقه دارد. در همان چند روز اختلافات گرایشات مختلف جنبش دفاع از حقوق زن عیان میشد. من در بسیاری از مباحث و گفتگو ها خودم را در اقلیت میافتم، "زیادی رادیکال بودم، تندرو بودم، جوان بودم." و اکنون که به آن روزها فکر میکنم، متوجه میشوم که همان گرایشات متفاوت بودند که عمل میکردند، با این تفاوت که خودآگاهی بشکل کنونی وجود نداشت. و خوشبختانه من دیگر خودم را در اقلیت نمی بینم. صحبت های ما اکنون با استقبال بسیار در جامعه روبرو میشود. به ما میگویند دارید حرف دل ما را میزنید. ما حرف دل نسل جوان را میزنیم و آنها را نمایندگی میکنیم.
زنان توانسته اند در عمل جمهوری اسلامی را بسیار عقب بنشانند. به لباس پوشیدن زنان توجه کنید، هیچ ربطی به کد لباسی رژیم ندارد. ابتکارات مد در ایران خود یکی از خصوصیات جنبش دفاع از حقوق زن است. زنان عملا احکام جمهوری اسلامی را به سخره گرفته اند. و بابت این جسارت شان هر روز با ارازل و اوباش رژیم درگیر میشوند، کتک میخورند، شلاق میخورند و زندانی میشوند و جالب ایجاست که کوتاه نمیایند. جنبش آزادی زن از سال 57 رشد بسیاری کرده است، خودآگاه تر،  پخته تر، جسورتر، رادیکال تر و سازش ناپذیر تر شده است.  موقعیت دوفاکتوی زنان در جامعه نسبت به سال 57 پیشرفت بسیاری کرده است و این به یمن مبارزات زنان بدست آمده است.
یک فاکتور مهم دیگری که باید به آن اشاره کرد، تحول مهم و تعیین کننده ای است که در جنبش چپ و کمونیستی رخ داده است. در آن مقطع جنبش چپ تحت سلطه پوپولیسم قرار داشت. چپ حقوق زنان را مطرح میکرد و در شکل گیری اعتراض 8 مارس هم نقش مهمی داشت ولی "امپریالیسم" برایش "عمده تر" بود. این چپ هم خود به گرایش ملی – اسلامی تعلق داشت، شرق زده بود و مبارزه با امپریالیسم مهمترین امرش بود. لذا، بویژه، بعد از اشغال سفارت آمریکا عملا جنبش اعتراضی زنان را بایکوت کرد. بخش وسیع چپ حجاب را مساله زن زحمتکش نمیدانست و نسبت به آن بی اعتنا بود. بعضا زنان مجاز نبودند با آستین کوتاه در میتینگ های این سازمان ها شرکت کنند. من با یکی از سازمان های زنان وابسته به یکی از سازمان های چپ فعالیت میکردم، در جلسات سازمانی بحث امپریالیسم و ملی بودن خمینی در راس بحث ها قرار داشت.
اما اکنون نزدیک به دو دهه است که بستر اصلی چپ ایران متحول شده است و از این پیرایه های ضد کمونیستی خلاص شده است. اکنون کمونیسم کارگری به بستر اصلی چپ در ایران تبدیل شده است که پرچم آزادی بی قید و شرط زنان و برابری کامل زن و مرد را به اهتزاز درآورده است. در کنگره اش بیانیه حقوق زنان را تصویب کرده است و در آن آزادی زن و برابری زن و مرد را در عرصه حقوقی، سیاسی و اجتماعی تعریف کرده است. برنامه آن جایگاه مهمی به حقوق و موقعیت زنان داده است، کادرهایش در عرصه جنبش آزادی زن فعال اند و توانسته اند تاثیر مهمی در جنبش آزادی زن بگذارند. کمونیسم کارگری تحولی مهم در جنبش آزادی زن ایجاد کرده است. اگر سال 57 چنین جنبش و برنامه و خطی وجود داشت، وضعیت جنبش دفاع از حقوق زن بسیار متفاوت میبود. اگر سازمانی مانند سازمان آزادی زن در آن دوره وجود داشت، میتوانست جنبش آزادی زن را کاملا متحول کند و در مکان دیگری قرار دهد. تاریخ را نمیتوان به عقب بازگرداند. سازمان آزادی زن خود محصول متحول شدن جنبش چپ ایران است. این سازمان امیال و خواست های نسل جوان ایران و مطالبات رادیکال زنان را نمایندگی میکند. سازمان آزادی زن پرچم آزادی بی قید و شرط زنان را بلند کرده است و با شعار "ستم بر زن موقوف!" و "زنده باد آزادی زن!" در 8 مارس حضور خواهد داشت.

 

سیاوش دانشور: تحرکاتى اخيرا در ايران تحت عنوان کمپين يک ميليون امضا راه افتاده است. اين تلاشها چه ربطى به هشت مارس و جنبش آزادي و برابرى زنان دارد؟ آيا شرايط کار علنى و قانونى استمداد از آخوندهاى مرتجع را توجيه ميکند؟

آذر ماجدى: این کمپین بیک معنا محصول نزدیک به دو دهه فعالیت جنبش دفاع از حقوق زن است. پس از سرکوب 8 مارس در سال گذشته و تظاهرات 21 خرداد در تهران، جنبش دفاع از حقوق زن این ابتکار را عملی کرد و بنظر میرسد که با استقبال روبرو شده است. این جنبش از تهران شروع شد و اکنون به شهرهای دیگر هم سرایت کرده است. این تلاش ها بخشی از تلاش های جنبش دفاع از حقوق زن و یا آزادی زن برای تغییر توازن قوا و عقب نشاندن جمهوری اسلامی است و از این رو حائز اهمیت است. این کمپین اگر موفق شود که به یک جنب و جوش توده ای دامن بزند حتما تاثیر آن در 8 مارس هم مشاهده خواهد شد.
در پاسخ به بخش دوم سوالتان باید بگویم که ممکن است سخنگویی این جنبش در دست گرایش ملی – اسلامی باشد، لیکن فعالین آن کاملا مختلط هستند. بسیاری از زنان رادیکال در این کمپین فعال شده اند. این کمپین یک عرصه سراسری فعالیت برای فعالین جنبش دفاع از حقوق زن ایجاد کرده است. این شرایط بسیار مساعدی برای فعالیت است. در برخی از شهرها رهبری این جنبش نیز بدست گرایش رادیکال است. این کمپین ظرف مناسبی برای فعالیت وسیع و توده ای فراهم آورده است و توجه بین المللی را بخود جلب کرده است. ما باید در این کمپین شرکت فعال داشته باشیم و تلاش کنیم آن را رادیکالیزه کنیم.
باید شرایط فعالیت در جامعه را درک کرد. بنظر من ما هنوز نتوانسته ایم الگوهای موفقی برای تلفیق کار مخفی و علنی بدست دهیم. این یک مشکل اساسی جنبش کمونیستی در امر سازماندهی جنبش های اجتماعی است. ما نمیتوانیم فقط تفاوت های مان را با گرایش ملی – اسلامی اعلام کنیم. باید در امر سازماندهی جنبش آزادی زن عملا دخیل شویم. صرف تبلیغات کار بجایی نمی برد. باید نشان دهیم که در امر سازماندهی جنبش آزادی زن نیز فعال هستیم و الگوهایی از کار و فعالیت اجتماعی متفاوت را بوجود آوریم. تاکنون ما صرفا نقد کرده ایم.
باید بگویم که سخنگویان یا چهره های سرشناس این جنبش هم به این علت که عمدتا به گرایش ملی – اسلامی تعلق دارند و همچنین از روی امکان گرایی مطالبی را عنوان میکنند که شما آن را استمداد از آخوندهای مرتجع مینامید. در سایت این کمپین من استمداد ندیده ام، سازشکاری وجود دارد، تحلیل های توهم آمیز وجود دارد ولی کار از استمداد گذشته است. ما قطعا باید این گرایش را نقد کنیم ولی باید آلترناتیو آن را نیز مطرح کنیم. باید بتوانیم این ارتش وسیعی را که میخواهد برای آزادی زن مبارزه کند متشکل کنیم و سازمان دهیم. تا زمانی که ما در این عرصه بی عمل باشیم، گرایس ملی – اسلامی که زمین برایش مساعد تر است این ارتش را زیر پرچم خود متشکل میکند. توپ در زمین ماست، هر چند که زمین شیب اش به زیان ما باشد!

سیاوش دانشور: امسال در هشت مارس جدال برسر نفى حجاب بايد چه جائى پيدا کند و چگونه؟

آذر ماجدی: نفی حجاب یکی از شعارها و خواست های اصلی جنبش آزادی زن است و همواره جایگاه مهمی برای این جنبش دارد. حجاب و آپارتاید جنسی دو خصلت مهم جنبش اسلام سیاسی است که باید مورد تعرض دائمی ما باشد. در عرصه بین المللی نیز ما همواره به اسلام سیاسی در این عرصه تعرض کرده ایم. بنابراین جای تردید نیست که "نه به حجاب" و "نه به آپارتاید جنسی" باید در راس شعارهای 8 مارس باشد. لیکن این مساله که آیا توازن قوای سیاسی کنونی به زنان اجازه خواهد داد که حجاب از سر برگیرند، من مطمئن نیستم. بنظر من تمرکز روی برداشتن حجاب در 8 مارس در ایران تاکتیک درستی بنظر نمیرسد. ما باید بر روی سازماندهی 8 مارس تمرکز کنیم. روی این مساله که بتوانیم تجمعات 8 مارس گسترده سازمان دهیم. بنظر من شعار "ستم بر زن موقوف" و "زنده باد آزادی زن" باید در این 8 مارس وسیعا مطرح شوند. به این ترتیب ما توانسته ایم مهرمان را بر جنبش آزادی زن بکوبیم. قطعا "نه به حجاب" و "نه به آپارتاید جنسی" نیز باید مکان برجسته ای در این روز داشته باشد.

سیاوش دانشور: چرا حجاب تا اين حد مهم است؟ عده اى ميگويند درد زنان ايران حجاب نيست، مسائل "مهمتر" است؟ شما چه نظرى داريد؟

آذر ماجدی: حجاب به دلایل متفاوتی مهم است. 1- حجاب سمبل بردگی و سرکوب و حقارت زنان است. تا زمانیکه زنان زیر حجاب هستند، نمیتوان از آزادی زن سخن گفت. 2-حجاب زمخت ترین و مشخص ترین سمبل زن فرودست و تحقیر شده است. 3- نظامی که این سمبل حقارت و بردگی را بر زنان تحمیل میکند، نظامی عمیقا زن ستیز و ضد زن است، و باید قاطعانه در مقابل آن ایستاد. 4- حجاب و آپارتاید جنسی به پرچم هویتی – ایدئولوژیک جنبش اسلام سیاسی بدل شده است. لذا مبارزه با حجاب و اضافه کنم آپارتاید جنسی دو عرصه مهم نبرد سیاسی در ایران است. به تمام این دلایل مبارزه با حجاب یکی از جبهه های اصلی نبرد نه تنها جنبش آزادی زن، بلکه جنبش سرنگونی است. مبارزه با حجاب و آپارتاید جنسی جایگاه تعیین کننده ای در مبارزه با جمهوری اسلامی داراست.
آنهایی که اظهار میکنند درد زنان ایران حجاب نیست، با عرض معذرت باید بگویم که بیخود عرض میکنند. حجاب هم در دنیای واقعی و هم از نظر سمبلیک مهمترین مشکل زنان ایران است. مبارزه با حجاب مبارزه ای تعرضی علیه نظم حاکم است. زنان قطعا خواست های بسیار دیگری دارند. چه خواست هایی که بعنوان یک زن دارند، چه خواست هایی که بعنوان یک انسان و شهروند جامعه. قطعا اگر از بسیاری از زنان بپرسید که فقر بیشتر آزارشان میدهد یا حجاب، پاسخ خواهند داد فقر. به درست. اما این مساله موجب نمیشود که ما به دامن پوپولیسم درغلطیم و اعلام کنیم که زنان مسائل مهمتر دارند. جنبش های اجتماعی خواست ها و امیال خود را مطرح میکنند و جنبش سیاسی – اجتماعی علیه نظم حاکم باید بتواند این جنبش های اجتماعی را رهبری و نمایندگی کند. مبارزه علیه فقر، سرکوب و برای دفاع از حقوق زن مبارزاتی کاملا بهم پیوسته اند. و این نقش حزب کمونیست کارگری است که این مبارزات را رهبری کند و خواست های آنها را متحقق کند.

سیاوش دانشور: "آزادى زن معيار آزادى جامعه است!" اين يک عبارت قديمى سوسياليستها است که شايد عده اى به کليشه تبديلش کرده اند، اما در دنياى واقعى اين عبارت چه ربطى بين زن و جامعه برقرار ميکند؟ جامعه بايد در مقابل ستمکشى به زن چه واکنشى نشان دهد؟ چرا آزادى زن آزادى جامعه هم هست و تفسير شما از آزادى و رهائى زن چيست؟ 

آذر ماجدى: این جمله را فوریه، سوسیالیست تخیلی در قرن 19 گفته است و سپس مارکس نیز به آن ارجاع داده و این جمله در تاریخ بعنوان گفته مارکس ثبت شده است. مارکس تعبیر جالبی از این گفته ارائه میدهد. میگوید بردگی انسان در بهترین شکل در بردگی زنان خود را نشان میدهد، و به این معنا آزادی زنان که بیک معنا "برده" مردان هستند، معیاری از آزادی زن در جامعه است. من با این تعبیر احساس توافق بسیار میکنم. عده ای تلاش میکنند که تحلیل "طبقاتی" بر این تعبیر سوار کنند و زیادی ژرف شوند و لذا مفهوم فلسفی و سمبولیکی که این تعبیر ارائه میدهد در زیر این ژرف اندیشی گم میشود.
به همین جامعه ایران توجه کنید. زنان بطور رسمی در موقعیت برده هستند، حتی شهروند درجه دوم هم نمیتوان به آنها اطلاق کرد. حال اگر در این جامعه ما موفق شویم زنان را آزاد کنیم، میتوان تصور کرد که جامعه چه تحولات عمیق و رادیکالی را باید طی کند. بنظر من همین موقعیت جنبش آزادی زن در ایران این واقعیت را بما نشان میدهد. موقعیت دوفاکتوی زنان در جامعه فاصله بسیاری با موقعیت رسمی زنان دارد، زنان جسارت و شجاعت بسیاری از خود نشان میدهند، نظام حاکم را به سخره میگیرند، بطور روزمره قوانین و احکامش را زیر پا میگذارند. جمهوری اسلامی، این ماشین سرکوب و آدمکشی را کلافه و مستاصل کرده اند. این جنبش مقاومت به جامعه ایران خصلتی کاملا متفاوت بخشیده است و توازن قوا را در جامعه تغییر داده است. همین واقعیت که در یک جامعه ای که زیر اسلام دست و پا میزند بیش از 60 درصد ورودی های دانشگاه ها دختر هستند، به جامعه چهره کاملا متفاوتی بخشیده است. همین عنصر جنبش مقاومت زنان بنظر من به صحت این حکم تاریخی اشاره دارد. بنظر من این واقعیت که منصور حکمت در سمنیار خود "آیا کمونیسم در ایران پیروز میشود؟" گفت که "انقلاب ایران میتواند، انقلابی زنانه باشد" خود بیانگر نقش و موقعیت جنبش آزادی زن در ایران است و به نوعی دیگر دارد بر واقعیت جایگاه برجسته و مهم آزادی زن در جامعه و ربط آن به آزادی عمومی جامعه اشاره میکند.
اکنون دیگر جنبش آزادی زن جایگاه خود را در جامعه تثبیت کرده است. اکثریت بزرگ جامعه معتقدند که زنان باید آزاد باشند. مساله بر سر اینست که این "آزادی" بسیار تفسیر بردار است.  گرایشات مختلف تفسیرهای مختلفی از اصل آزادی دارند. رسم بوده است که تا از آزادی زن صحبت میشود، بلافاصله گفته میشود، بشرط اینکه به فساد دامن نزند. این گرایش ملی – اسلامی و شرق زده است که دارد صحبت میکند. ما باید تعبیر و تبیین خود از آزادی زن را به تعبیر و تبیین جنبش آزادی زن بدل کنیم. من خواهان آزادی بدون قید و شرط زنان و برابری کامل و اجتماعی زن و مرد هستم. زن بعنوان یک انسان مستقل که در چهارچوب قید و شرط اجتماعی یک جامعه آزاد خود زندگی خود را رقم میزند. وابستگی او به مرد، صرفا وابستگی عاطفی و دوجانبه است. موقعیت زن با موقعیت مردی که با او است تعیین نمیشود. آزادی انسان و آزادی زن بنظر من مقولاتی کاملا مرتبط به یکدیگر اند. زمانی که انسان بعنوان یک انسان برایمان مطرح است، و جنسیت شان به مقوله ای ثانوی تبدیل شده است.